خواندن یادداشتهای اخیر «حامد دهخدا» از اوجب واجبات است (!): 

- جنبش سبز به مثابه فوران آتشفشان: یك سال از فوران ناكام آتشفشان‌ها می‌گذرد، اما جماعت پولدار، باسواد، پست‌مدار، و مقام‌دار، از بیگانگی و ناآگاهی درنمی‌آیند. نمی‌فهمند كه بت‌هایی را می‌پرستند كه خود تراشیده‌اند. تناقض را می‌بینید: پول و سواد و پست و مقام ساخته شد، تا ما آگاه‌تر و توانمندتر شویم، ولی آنچه برای این جماعت روی داده تعمیق ناآگاهی و ناتوانی است. آنها نمی‌توانند از این چیزها كه خود ساخته‌اند عبور كنند. در این میان، حقیقت و مصلحت آنان، به ابزاری برای «معاش» تبدیل شده است؛ معاشی كه تنها حرص و طمع می‌افزاید.

- جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی:  شاید به خاطر یك خلأ تئوریك در عمق پروژه بنیادگرایی اسلامی انقلاب اسلامی، که خود را در مفهوم غامض «مصلحت» بیرون می‌ریزد؛ این خلأ تئوریك، یك جلوه عملی بارز یافته است كه من نام آن را «جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی» می‌گذارم. «امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی»، بیش از آنکه فی‌نفسه منظور نظر باشد، بیشتر یک نماد و سمبل از لکنت زبان عقل الکن مصلحت‌اندیش کارگزار سازندگی و روشنفکر اصلاحات است.

- سکوت- آرمان- مسئولیت: برخی با ابراز دلواپسی از نابودی “شجاعت مدیران” و “آگاهی دیررس مدیران دلسوز از قانون”، بظاهر، می‌کوشند تا اسباب خانۀ خراب مفسدان را نجات دهند. وقتی جوانان اصول‌گرا می‌کوشند مفسدان اقتصادی را افشا کنند، اقتصاددانان، طومار امضا می‌کنند و از نابودی اقتصاد ایران بیم می‌دهند، انگار تا کنون که فساد به این پایه سهمگین رسیده است، اقتصاد ایران با مخاطره قرین نبود. این دایناسورهای فکری، با امضای طومارهایی، توسعه، سازندگی، اصلاحات، مدارک، پست‌ها و مقامات را در خطر می‌بینند، و می‌کوشند اسباب و خرت و پرت یک “زندگی بی‌کیفیت” را حفظ کنند. آیا می‌دانید منطق عملکرد این روشنفکران توجیه‌گر چیست؟ این دایناسورروشنفکرها، لحظاتی را رصد می‌کنند که پیکره و منظومه “زندگی بدون کیفیت”، دیگر نمی‌تواند اجزاء ترکیب کننده خود را تحمل کند. از آن لحظه، همان عناصر سازنده پیکر نحیف را برای تولید دوباره، و به نحو دیگری با هم ترکیب می‌کنند تا زمینه برای استمرار خفقان کارگزاران فراهم شود.