مردی که حرف می­زند

در کلاس جامعه شناسی ادبیات دوره کارشناسی، دکتر اباذری رمانی از ماریو وارگاس یوسا برای خواندن معرفی کرد به نام "مردی که حرف می­زند". خط اصلی قصه به قبایل بدوی آمریکای لاتین باز می­گشت و موقعیت یا نهاد جالبی در این قبایل را معرفی می­کرد که «مردی که حرف می­زند» بود. در واقع، در میان هر قبیله یک یا چند نفر بودند که اساساً کارشان حرف زدن برای دیگران بود. آنها در فرصت­های مختلف در میان اهل قبیله (که عموماً مهاجر هم بودند) حاضر می­شدند و از همه چیز و همه جا حرف می­زدند. «مردی که حرف می­زند» از قصه­های اساطیری و تاریخ دور و نزدیک قبیله تا اوضاع آب و هوا و مسائل شخصی و جمعی و خاطرات خودش و ماجراهای قبایل دیگر، پراکنده و بدون هیچ نظم و ترتیبی به هم می­بافت. متن صحبت­های «مردی که ...» به طور یکی در میان فصلی از کتاب را به خود اختصاص می­داد و یادم هست که خواندن این فصول به دلیل همین از هر دری سخنی گفتن و از حرفی به حرف دیگر پریدن بسیار دشوار بود. اما برای اهالی قبیله علی الظاهر تجربه­ای دل انگیز تر از یک مجلس پر و پیمان با «مردی که ...» وجود نداشت؛ او نصیحت می­کرد، تکّه می­پراند، می­خنداند و می­گریاند و گویی از خلال این همه با خود خاطره­ تاریخی را حمل و هویت جمعی را (که در مقابل امواج جهانگیر گسترش تمدن جدید به مخاطره افتاده بود) احیا می­کرد.

اما در مورد «مردی که ...» نکته دیگری وجود داشت که موقعیت آن را بسیار جالب­تر و مرموزتر می­کرد. آن نکته این بود که با وجود اینکه به سبب امواج جهانگیر گسترش تمدن جدید، تبادلاتی بین اهالی قبیله و «بیرون» ایجاد شده بود و مأموران دولتی و محققان و حتی برخی جهانگردان سمج به سراغ اهل قبیله می­آمدند، با آنها تعامل کرده و با وجوه مختلفی از زندگی قبیله آشنا می­شدند، اما «مردی که حرف می­زند» به صورت یک راز مورد کتمان قرار می­گرفت. اهل قبیله هیچ­گاه درباره او با "دیگران" حرف نمی­زدند و مجالس او هرگز در حضور "دیگران" تشکیل نمی­شد. گویی لنز هیز و نامحرم دوربین عکاسان و گوش­های غیر خودی و بیگانۀ مردم شناسان و مأموران دولتی را شایستگی آن نبود که به حریم «مردی که ...» راه یابند. این­گونه بود که حیات جمعی خاص و منحصر به فرد قبیله، در تداوم حفظ و کتمان این راز جمعی می­پایید ...

***

از دیروز به این فکر می­کنم که در قبیلۀ ما، حاجی، درست دارای چنین موقعیتی است: «مردی که حرف می­زند».

تأملات مصری (2)

طنز غریبی است! پیشتر که در حرکات و شعارهای قیام­های عربی اخیر اثر چندانی از شعارها و مطالبات اسلامی (به صورت صریح و آشکار) نبود، ذکر "بیداری اسلامی ... بیداری اسلامی" از دهان رسانه­های ما و به طور خاص صدا و سیما نمی افتاد. اما حالا که با مانور فوق العاده جریان اسلامگرا در مصر تحلیل­های مبتنی بر اینکه ماهیت این جریانات اسلامی است محلی برای طرح یافته، واحد مرکزی خبر به نحو دیوانه کننده­ای از مرحله پرت است. شما را به خدا گزارشی که واحد مرکزی خبر از تظاهرات روز جمعه قاهره (التحریر) تهیه کرده را ببینید. «همه گروهها آمده بودند ... بر ادامه پیگیری مطالبات شان تأکید ... مصاحبه­های بی بو و خاصیت ...» آن وقت بروید گزارش الجزیره عربی را ببینید.

الجزیره که از سر تا پای گزارشش معلوم است که دارد خون خونش را می­خورد، به چند نکته اشاره کرده که هیچکدام در گزارش واحد مرکزی مرکزی خبر نیست: اولاً این تجمع به طور خاص به دعوت جریان اسلامی و اخوان المسلمین صورت گرفته است؛ ثانیاً احزاب و تشکل­های سکولار و ملی گرا و لیبرال صراحتاً اعلام کرده بودند که در این تظاهرات شرکت نمی­کنند؛ ثالثاً جمعیت حاضران حدود دو میلیون تخمین زده شده و از این جهت بعد از سرنگونی مبارک چنین جمعیتی بی سابقه است؛ رابعاً (برای نخستین بار) شعارهای اسلام خواهانه به صورتی فراگیر سر داده شده است. گزارش تکمیلی الجزیره شعارهای تجمع روز جمعه را این گونه فهرست کرده: ملت خواهان تطبیق قوانین با احکام شرع است/ اسلامی و نه سکولار و نه بلطجی (هواداران مبارک)/ ملت دولت اسلامی می­خواهد/ اصول حاکم بر قانون اساسی مردود است ... قرآن قانون اساسی است و مواردی از این قبیل. (این گزارش بی بی سی فارسی را هم ببینید)

کامنت­های بینندگان الجزیره هم مملو از اظهارات هواداران جریان اسلامی است که چند محور مهم دارد: یکی اینکه با تظاهرات جمعه معلوم شد که بدنه اصلی انقلاب مصر را اسلامگرایان و هواداران جریان اسلامی شکل می­دهند و اعلام عدم حضور جریانات سکولار، ملی (ناصریست­ها)، لیبرال، چپ و ... مطلقاً تأثیری در شمار جمعیت نداشت. به خصوص اگر با تظاهرات هفته­های قبل قیاس شود که محوریت آن با جریانات سکولار (جنبش کفایه و حرکت 6 آوریل) بود و حضور حداکثر چند ده هزار نفره را شاهد بودیم، اهمیت مطلب روشن­تر می­گردد. (یکی از پارچه نوشته­های روز جمعه هم متضمن همین معنی بود: النخبه لا یمثّل ثوره مصر یعنی نخبگان سیاسی انقلاب مصر را نمایندگی نمی­کنند) دوم اینکه اساساً مگر نه اینکه مبارک و بن علی هم این همه سال به اسم سکولاریسم (علمانیه) حکومت می­کردند؟ پس اساساً جریانات سکولار دنباله و ادامۀ رژیم سابق هستند. و سوم اینکه اگر سکولارها در شعار دموکراسی خواهی صادق هستند، باید به خواست مردمی و فراگیر "برقراری حکومت شریعت" احترام گذارند.

طی دو روز اخیر شبکه­هایی مثل الجزیره و العربیه راه به راه با "کارشناسان" کذایی که همان سیاسیون لیبرال و سکولار هستند مصاحبه می­کنند و آنها هم مثل ماهی که در ماهیتابه جلز و ولز می­کند، ناله می­کنند که: «وای! اسلامیون جنبش را دارند می­دزدند ... دارند وحدت را به هم می­زنند ... قرار نبود شعارهای اسلامی داده شود!» خلاصه بحث ماهیت این قیام و دعوای اسلامگرایی و سکولاریسم به طور جدی بالا گرفته است.

حالا یک بار دیگر بروید گزارش واحد مرکزی خبر را ببینید. دیوانه نباید شد؟!

مواجهه درگیرانه با منطق موقعیت

این یادداشت جهت درج در ویژه نامۀ یکصدمین شماره هفته نامۀ پنجره نگاشته شده است.

مسأله ما با ژورنالیسم چیزی است از جنس مسألۀ ما با دیگر فرآورده­های عصر جدید؛ دانشگاه، بروکراسی، بانک، سینما، تلویزیون و ...! و در این «...» (سه نقطه) صرفاً کنایه­ای طنزآمیز وجود ندارد. موقع و موقف تاریخی ما، اهالی و فرزندان انقلاب اسلامی، اقتضای چنین وضعیت دشواری را دارد. ما ناگزیریم که در زمین­هایی بازی کنیم، که به معنای دقیق کلمه با قواعد بازی آنها "مسأله" داریم. آیا این مسأله­داری را می­توان با گریز از میدان تدارک کرد؟ هرگز!

انقلاب اسلامی مسیر درگیری را برگزیده است و اگر چنین مسیری را بر نمی­گزید، انقلاب اسلامی نمی­شد. از تنزه طلبی غیر درگیرانه صرفاً فرمولی مشابه انجمن حجتیه استخراج می­شود. اما منطق حاکم بر حرکت انقلاب اسلامی، تقوای ستیز است، نه تقوای گریز. ما قرار است «غرقه گردیم و نگردیم به آب آلوده». البته دشوار است. حتی بالاتر از دشواری؛ چیزی نزدیک به امتناع. سربالایی تندی است که خیلی­ها در میانه آن می­بُرند. خیلی­ها در اینکه این راه نهایتی دارد تردید می­کنند. آنها که وضع موجود را مطلق انگاشته اند، با طعن و طنز رهنوردی چنین راه دشواری را هجو می­کنند و این به آب و آتش زدن­ها را تقلای مذبوحانه می­نامند. اما مسیر آینده را طلب­ها تعیین می­کند و عمل­ها.

اینک، در اوایل چهارمین دهۀ انقلاب اسلامی، درک ما از این «مسأله­دار بودن» به نحو چشمگیری عمق یافته است. امّا این عمق یافتن فهم، لزوماً و بلافاصله به رهگشایی کامل و نهایی برای عمل منجر نمی­شود. پس چه باید کرد؟ باید عمل کرد؛ باید تجربه کرد. بر خلاف جملۀ مشهور سیاستمداران، «دورۀ آزمون و خطا –حالا حالاها-  ادامه دارد!». از خلال انباشت تجربه­ها و آزمون خطاهاست که کورسوهای هدایتگر مسیر خود را به ما خواهد نمایاند.

از این جهت، باید "پنجره" را پیش از هر چیز یک تجربه قلمداد کرد. مجموعه­ای از آزمون­ها و خطاها. مهم آن است که به منطق موقعیت (در اینجا یعنی منطق ژورنالیسم) تسلیم نشویم. مواجهۀ درگیرانه با این منطق موقعیت، و نه تسلیم شدن به آن، کلید دوام و امتداد انقلاب اسلامی است.

انتشار صدمین شماره فرصتی است تا اهالی پنجره از این منظر به مرور راه طی شده بپردازند. باشد که به مناسبت انتشار هزارمین شماره این مرور و بازخوانی تجدید گردد.